حا سین یا نون

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۲۸ ق.ظ
ما کاسب کاریم، حسابمان حساب دو دوتا چهارتاست. دقیقا مثل پروانه ای که فقط به خاطر سوز سرما خودش را به شمع رسانده. قصدمان سوختن نیست، قصدمان این است که چند صباحی گرم شویم و بعد هم به سلامت. اگر امروز کمی، فقط کمی به «تو» نزدیکتر شده ایم، فقط به خاطر ترس از باد و بوران زمستان است.

شمع؟ البته که شمع نیست. آتش نمرود است، آتش طور سینین است. همانی که ابوسعید ما بین سماعش زیر لب ترنم می کرد :«هر چند ز سوختن ندارم باکی، پروانه کجا و آتش طور کجا» ... ما باک داریم امّا، از این که دقیقا وسط آتش نمرود باشیم و گلستانی نبینیم، از اینکه میان شعله های طور باشیم و صدای خدا نیاید، بی پرده بگویم، ما از سوختن می ترسیم!




هزار و چارصد سال است منفعلانه بر سر و سینه زده ایم. دورادور به آتش سلام رسانده ایم. حکایت قیام امام صادق و شیعه ی تنوری را شنیده ای؟ ما شیعه ی تنوری نبوده ایم! تنوری هایمان رفتند و سرشان را جا گذاشتند. چشم بر هم بگذاریم دهه تمام می شود و سرنیزه ها خون گریه می کنند. چشم بر هم بگذاریم گهواره ای پر می شود از جای خالی پسر رباب. چشم بر هم بگذاریم خیام آل الله دست به گریبان آتش می شوند... چرا؟ چون ما دست به گریبان آتش نشدیم! چون هر سیصد و چهل روز یک بار دور آتشِ حسین جمع شدیم تا یخ سرانگشت هایمان باز شود. نشنیدیم که هنوز هم صدای العطش می آید، هنوز هم زینب از بالای تل نگران به گودال نگاه می کند، هنوز هم گوش رقیه زنگ می زند، هنوز هم صدای خسته ای هل من ناصر را تکرار می کند، هنوز هم حسین تنهاست ...
  • . هـــــــــــارِب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">