بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
«پیشگیری بهتر از درمان است». آه خدای من، هیچ وقت گمان نمی کردم روزی جمله ی به این سادگی دمار از روزگارم در بیاورد. دردناک تر از این جمله نداریم. والله نداریم میرزا.
می دانی میرزا، بدترین درد عالم این است که با تو مثل یک «درد» برخورد کنند. مثل یک غده با ریسک سرطانی شدن. بعد هم چون شیفته چشم و ابروی «سرطان» نیستند، بزنند با لیزر تمامت کنند و یک نفس راحت بکشند. درد این است میرزا.
درد این است که خودت هم گناهت را نمی دانی. البته اگر عاشقی گناه نباشد. که خب هست، خیلی هم هست، یعنی لااقل برای من یکی که ذنب لا یغفر فلان است. خودت گفتی میرزا. یا اصلا نه، گناه نیست، مرض است، مرضٌ یشبه بالماخولیا... چه میگویم؟
کاش حداقل حرفم مستقیم به گوشش می رسید، حقّا آنطوری سوزشش کمتر بود. کاش یک بار _فقط یک بار_ صدایش را با دقت می شنیدم. کاش یک بار _فقط یک بار_ بدون مزاحمت این گردن کج لعنتی می دیدمش. بعد با لیزر متلاشیم می کرد، حرفی نبود ... به جان خودت که حرفی نبود...
- ۹۶/۰۹/۲۱