۴ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۱ ق.ظ

«پیشگیری بهتر از درمان است». آه خدای من، هیچ وقت گمان نمی کردم روزی جمله ی به این سادگی دمار از روزگارم در بیاورد. دردناک تر از این جمله نداریم. والله نداریم میرزا.

می دانی میرزا، بدترین درد عالم این است که با تو مثل یک «درد» برخورد کنند. مثل یک غده با ریسک سرطانی شدن. بعد هم چون شیفته چشم و ابروی «سرطان» نیستند، بزنند با لیزر تمامت کنند و یک نفس راحت بکشند. درد این است میرزا.

درد این است که خودت هم گناهت را نمی دانی. البته اگر عاشقی گناه نباشد. که خب هست، خیلی هم هست، یعنی لااقل برای من یکی که ذنب لا یغفر فلان است. خودت گفتی میرزا. یا اصلا نه، گناه نیست، مرض است، مرضٌ یشبه بالماخولیا... چه میگویم؟

کاش حداقل حرفم مستقیم به گوشش می رسید، حقّا آنطوری سوزشش کمتر بود. کاش یک بار _فقط یک بار_ صدایش را با دقت می شنیدم. کاش یک بار _فقط یک بار_ بدون مزاحمت این گردن کج لعنتی می دیدمش. بعد با لیزر متلاشیم می کرد، حرفی نبود ... به جان خودت که حرفی نبود...

  • . هـــــــــــارِب

چه کنم؟ چاره چه جویم؟ چه خیال اندیشم؟

جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۵:۱۴ ب.ظ



پ.ن: تا حالا این قدر


ّ«بی چاره»


نشده بودم ...

  • . هـــــــــــارِب

این حسن ها ...

دوشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۶ ق.ظ

منو یادت میاد آقا؟ وقتی ماه جدید قمری شروع شد و ما هنوز تو مکه بودیم، روحانی کاروان گف میشه یه عمره دیگه انجام داد. قبل ترشم بابا گفته بود از بین اماما فقط شما نرفتین مکه... یادته فقط به عشق خودت عمره دومو رفتم؟ ... ده سال پیش معامله کردم باهات... دستمو نمیگیری؟







میخوانمت به لحن زمان های کودکی

بابای مهربان امام زمان! حسن ...

  • . هـــــــــــارِب

انشاء

دوشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۲۲ ق.ظ

استاد زبان عمومی موضوع انشا از خودش در کرد که: وات ایز بیوتی؟ و خب طبیعی بود که همه کلاس شروع کنند به بافتن فلسفه برای این پرسش کلیشه ای مضحک. یکی با نثر دست و پا شکسته ی انگلیسی اش نوشت بیوتی ایز اوری تینگ بیوتیفول. دیگری هم یک مشت کلمه قلمبه سلمبه قطار کرد پشت هم که: ایتز ریلیتد تو ایموشنال اسپکت و این خزعبلات. تا شاید مورد پسند استاد مزبور قرار بگیرد.


امّا من... حقیقتش عقلم نمی رسید که چه باید بنویسم. اصلا نمی فهمیدم که همشاگردی های مهندسم چه بلغور می کنند برای خودشان. من مهندس نیستم، شاعرم. _ بر وزن من سرهنگ نیستم، حقوقدانم_ فلسفه بافی، آن هم به زبان فرنگی با طبعم جور در نمیاید. من نوشتم و نوشتم و نوشتم. شروع کردم به خواندن که : شی ایز بیوتی... استاد پرید وسط خواندنم و گفت شی ایز بیوتی غلط است. باید جای بیوتی یک صفت بیاید، یا شغل و پیشه، یا نام. چه میگفتم؟ لابد درست میگفت...

لااقل بگذارید برای شما بخوانم... خط اولش را

شی ایز بیوتی اند بیوتی ایز هر ... بیوتی ایز هر آیز ... آه خدای من، چقدر زبان انگلیسی مشمئز کننده است.



  • . هـــــــــــارِب