سفر به سرزمین خاک و آب

شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۴ ب.ظ

 

اهلِ عینی نوشتن و صورتگری با کلمات نیستم. نوشته هایم عموما سرشار از انتزاعند. انگار دیده و شنیده و چشیده و بوییده و لمس کرده نیستند. حتی وقتی قصد کرده ام از عینی ترین و ملموس ترین تجربه زندگیم بنویسم باز هم تمام تصاویر را زیر گرد نسبتا غلیظی از وهم و اباطیل ذهنی و هذیانگونه پنهان میکنم. ترس از واقعیت؟ نمیدانم. هرچند واقعیتی که در این 15 روز دیدم آخرین چیزیست که ممکن است از آن بترسم. آدمیزاد از پناهگاهش نمیترسد. از هر چیز جز آن میترسد.

از کجا شروع کنم؟ هر چند به نظر میرسد چند سطریست این کار را کرده ام. بگذار بگویم. انگار بنای همه چیز بر به وجد آوردن چیده شده باشد. هر پدیده ای تا آنجا که در توانش بود سعی میکرد تو را به وجد بیاورد و تو هم، با تمام کژطبع جانور بودنت، راه گریزی جز در حالت و طرب بودن نداشتی. زندگی چیزی جز توالی روزها و شب هاست و درعین حال چیزی جز توالی روزها و شبها نیست. در عین سادگی پیچیده است. در عین مکرر بودن هر لخظه اش ناب و تازه است. مادامی که در بند مکررات اجتناب ناپذیر و ازلی نباشد ناب بودنش به چشم نمی آید. متن، واحد و مشخص است. خوردن  آشامیدن و تنفس. بقا. اما چیزی که زندگی را زندگی میکند حاشیه های بی شمار هستند. حاشیه هایی که به مراتب بااهمیت تر از متن به نظر میرسند. اصلا متن هستند. برای درکشان با تمام وجود لاجرم باید بخوری و بیاشامی و نفس بکشی. هر روز صبح 9 گالن 20 لیتری را از آب چشمه پایین دست پر کنی تا سیراب شوی، برنج را دم بگذاری، خاک را گل کنی و خانه بسازی، آفتابه را پر کنی و رختها و ظرفها را بشویی. تا چشمهایت را بشویی و به معنای تکاملی و زیست شناسانه اش «بمانی» و آن وقت غرق در واقعیت محض، حقیقت را ببینی. بخندی و بگریی، حرف بزنی و سزمستانه به هرچه حاشیه و متن است عشق بورزی. مولکولهای آب طی یک فرایند ناشناخته تبدیل به عشق میشوند. آدمیزاد طی یک فرایند ناشناخته از موجودی که با انواع و اقسام مواد آلی و هیدروکربنی پر شده تبدیل به همان مجنون و مفتون و شیفته ی حاشیه ها و داستان هایی که ازش سراغ داریم میشود. داستان، داستانِ آبیست که ناگهان تصمیم میگیرد از دل کوهپایه ای در حاشیه پهنای کویر لوط بجوشد و جدای از نخلستان و حیات و روستا و تمدن، عشق به وجود بیاورد.

 

  • . هـــــــــــارِب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">